رفتار شناسی شیطان – بخش سوم ( قسمت اول )
بخش سوم – قسمت نخست : تاکتیکهای شیطان
قسمت اول
شیطان كه از اسرار آفرينش بر اثر خودخواهى و غرور بى خبر مانده بود و آن روح شريف و عظيم الهى را كه در آدم وجود داشت ناديده گرفت، ناگهان از اوج مقامى كه داشت سقوط كرد، ديگر شايسته نبود كه او در صف فرشتگان باشد، لذا بلافاصله خدا به او فرمود بيرون رو كه تو رانده شده درگاه مائى.
و بدان كه اين غرورت مايه كفرت شد و اين كفر براى هميشه تو را مطرود كرد، ((لعنت و دورى از رحمت خدا تا روز رستاخيز بر تو خواهد بود )).
ابليس كه در اين هنگام خود را رانده درگاه خدا ديد، و احساس كرد كه آفرينش انسان سبب بدبختى او شد، آتش كينه در دلش شعله ور گشت، تا انتقام خويش را از فرزندان آدم بگيرد، هر چند مقصر اصلى خود او بود، نه آدم ، و نه فرمان خدا، ولى غرور و خودخواهى توام با لجاجتش اجازه نمى داد اين واقعيت را درك كند.
- گفت: «پروردگارا! به سبب آنكه مرا گمراه ساختى، من (نعمتهاى مادى را) در زمين در نظر آنها جلوه مى دهم، و به يقين همگى را گمراه خواهم ساخت،
-
مگر بندگان خالص شده ات را (حجر، ۳۹-۴۰)
در اينجا ابليس نيت باطنى خود را آشكار ساخت هر چند چيزى از خدا پنهان نبود و عرض كرد: پروردگارا! به خاطر اينكه مرا گمراه ساختى (و اين انسان زمينه بدبختى مرا فراهم ساخت ) من نعمتهاى مادى روى زمين را در نظر آنها زينت مى دهم و انسانها را به آن مشغول ميدارم و سرانجام همه را گمراه خواهم ساخت)).
اما به خوبى مى دانست كه وسوسه هايش در دل ((بندگان مخلص خدا)) هرگز اثر نخواهد گذاشت و دامهايش آنها را به خود مشغول نخواهد كرد. بندگان خالص و مخلص آنچنان نيرومندند كه زنجيرهاى اسارت شيطان را از هم مى گسلند، لذا بلافاصله براى سخن خود استثنائى قائل شد و گفت : ((مگر آن بندگان خالص شده تو)). مخلص كسى است كه به مرحله عالى ايمان و عمل پس از تعليم و تربيت و مجاهده با نفس رسيده باشد كه در برابر وسوسه هاى شيطان و هر وسوسه گر نفوذ ناپذير شود.
بديهى است كه خدا هرگز شيطان را گمراه نساخته بود، ولی ابلیس براى اينكه خود را به اصطلاح تبرئه كند و توجیهى براى اغواگرى خود ترتيب دهد، خداوند را عامل گمراهی خود معرفی میکند؛ و اين رسم همه ابليسها و شياطين است كه اولا گناهان خويش را به گردن ديگران مى افكنند، و ثانيا همه جا ميكوشند تا اعمال زشت خود را با منطقهاى غلط توجيه كنند، نه تنها در برابر بندگان خدا، حتى در برابر خود خدا كه از همه چيز آگاه است!
جالب توجه است که ابليس نخستين پايه گذار مكتب جبر بود، همان مكتبى كه بر خلاف وجدان هر انسانى است و يكى از دلائل مهم پيدايش آن، تبرئه كردن انسانهاى گنهكار در برابر اعمالشان است، در آيات فوق خوانديم که ابليس براى تبرئه خويش و اثبات اينكه حق دارد در گمراهى فرزندان آدم بكوشد به همين دروغ بزرگ متوسل شد، و گفت : خداوندا تو مرا گمراه كردى و من هم به همين خاطر فرزندان آدم را جز مخلصان گمراه خواهم كرد!
(چند مکتب میشناسید که نتوان در آن رد پای شیطان را یافت؟!)
هر انسان در تمام عمر خود، با شیطان که بزرگترین دشمن او است، مبارزه خواهد کرد. در جریان این جنگ، شیطان از انواع مکرها استفاده خواهدکرد. او هیچگاه هدف اصلی خود را برملا نمی سازد. او مستقیماً نمی گوید” که من شیطان هستم و می خواهم که تو تا ابد در دوزخ باشی”. بلکه بسیار ماهرانه حضور خود را پنهان می کند و مخفیانه در قلب ها وسوسه ایجاد می کند.
افراد با ایمان به آسانی میتوانند این دشمن خود را شکست دهند. مومن صاحب روشنی است که توسط آن صدای قلب خود و صدای شیطان را تشخیص می دهد. همانطور که پیش تر نیز گفته شد، وحی شیطانی و وحی الهی از هم متمایز و قابل تشخیص هستند. ضمنا در قرآن بیان شده که وسوسه های شیطان هیچگونه تاثیری بر افرادی که همیشه ذکر خداوند می کنند، ندارد.
- و اگر وسوسه اى از شيطان به تو رسد، به خدا پناه بر; كه او شنونده و داناست.
-
پرهيزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند، به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مى افتند; و (در پرتو ياد او، راه حق را مى بينند و) در اين هنگام بينا مى شوند. (اعراف، ۲۰۰-۲۰۱)
پس اگر وسوسه هاى شيطانى، متوجه تو شد، به خدا پناه ببر، خود را به او بسپار، و از لطفش مدد بخواه; زيرا او سخن تو را مى شنود، از اسرار درونت آگاه و از وسوسه هاى شياطين با خبر است». همواره وسوسه هاى شيطانى در شكل مقام، مال، شهوت و امثال اينها خودنمائى مى كند، و شيطان و شيطان صفتان مى كوشند ما را از طريق اين وسوسه ها منحرف سازند.
در آيه بعد راه غلبه و پيروزى بر وسوسه هاى شيطان را، به اين صورت بيان مى كند: «كسانى كه پرهيزگارى را پيشه ساخته اند هنگامى كه وسوسه هاى شيطانى، آنها را احاطه مى كند به ياد خدا و نعمت هاى بى پايانش، به ياد عواقب شوم گناه و مجازات دردناك خدا، مى افتند، در اين هنگام ابرهاى تيره و تار وسوسه از اطراف قلب آنها كنار مى رود و راه حق را به روشنى مى بينند و انتخاب مى كنند». گويا وسوسه هاى شيطانى همچون طواف كننده اى پيرامون فكر و روح انسان پيوسته گردش مى كنند تا راهى براى نفوذ بيابند، اگر انسان در اين هنگام به ياد خدا و عواقب شوم گناه بيفتد، آنها را از خود دور ساخته و رهائى مى يابد و گرنه سرانجام در برابر اين وسوسه ها تسليم مى گردد.
اصولاً هر كس در هر مرحله اى از ايمان و در هر سن و سال، گهگاه گرفتار وسوسه هاى شيطانى مى گردد، و گاه در خود احساس مى كند كه نيروى محرك شديدى در درون جانش آشكار شده و او را به سوى گناه دعوت مى كند.
اين وسوسه ها و تحريك ها، مسلماً در سنين جوانى بيشتر است. تنها راه نجات از آلودگى در چنين شرائطى، نخست فراهم ساختن سرمايه «تقوا» است كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده، و سپس «مراقبت»، و سرانجام توجه به خويشتن و پناه بردن به خدا، ياد الطاف و نعمت هاى او، و مجازات هاى دردناك خطاكاران است.
در روايات نیز كراراً به اثر عميق ذكر خدا در كنار زدن وسوسه هاى شيطان اشاره شده است.
هر فرد در طول عمر خود با حالات گوناگونی رویرو خواهد شد. هر حالتی که باشد، باید در نظر داشت که شیطان همیشه در کمین است. کوچکترین ضعفی در فرد دیده شود شیطان به خوبی از این فرصت استفاده خواهد کرد.
شیطان درمقابل اشخاص مختلف از تاکتیک های مختلف استفاده می کند. مثلا برای افراد بی دین، تاکتیکهایی کار می گیرد که این اشخاص را بیشتر در غفلت گذاشته و آنها را در کارهای دنیوی مشغول و از حقیقت دین دور نگهدارد.
بنابراین باید شگردهای شیطان را شناخت. حال شیوه های فریبکارانه شیطان را بررسی خواهیم کرد.
او باعث برانگیختن شک می شود
از صفات پستی كه موجب خسران در دنيا و آخرت ميشود، شك است. كسي كه به اين حالت ناپسند دچار شود، توان تصميمگيري در امور و قدرت انتخاب درست را از دست ميدهد و پيوسته در امور معمول و متعارف، سردرگم و متزلزل ميماند.
اين حالت، ضد يقين و ثبات و فكر است و موجب محروميت از خيرات و بركات بسياري ميگردد. مثلا ممکن است اين حالت در امر تحصيل دانش يا انتخاب شغل روي دهد که غالباً مانع رسيدن به هدف ميگردد. فرد مبتلا به اين شك، نه ميتواند علمي بياموزد و نه شغلي برگزيند. زيرا علم يا كاري را كه انتخاب كرده، پس از چندي آن را رها ميكند و به دانش يا شغل ديگري روي ميآورد. به همين گونه عمرش را در شك و ترديد سپري ميكند. پس آنگاه متنبه و هوشيار ميشود كه ميبيند عمرش به پايان رسيده ولي هنوز در اول راه است.
گاه اين حالت در امر دين، متوجه آدمي ميشود. اين وضعيت از حالت پيشين بدتر، است زيرا موجب خسران هم در دنیا و هم در آخرت ميشود. خداوند متعال ميفرمايد:
-
آنها افراد بى هدفى هستند كه نه سوى اينها هستند، و نه سوى آنها. (در واقع، نه در صف مؤمنان قرار دارند، و نه در صف كافران.) و هر كس را خداوند گمراه كند، راهى براى (نجات) او نخواهى يافت (نسا – ۱۴۳)
به اين ترتيب قرآن كريم، انسان دو دل را در دو جهان زيانكار ميداند و ميفرمايد:
-
و بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى پرستند، اگر (دنيا به آنها رو كند و) خيرى به آنان برسد، حالت اطمينان پيدا مى كنند; اما اگر مصيبتى براى امتحان به آنها برسد، دگرگون مى شوند (و به كفر رو مى آورند); (به اين ترتيب) هم دنيا را از دست داده اند، و هم آخرت را; و اين همان خسران و زيانِ آشكار است. (حج – ۱۱)
حسين بن حكم واسطي میگوید:
به يكي از صالحان(امام موسی کاظم(ع)) نامه نوشتم و از ابتلا به شك گله كردم. ايشان فرمودند: همانا شك در ناشناختهها پيش ميآيد و هنگامي كه يقين حاصل ميگردد، جايي براي شك باقي نميماند. خداوند ميفرمايد: ما اكثر آنان را پايبند به پيمان نديديم و اكثر آنان را اهل فسق و گناه يافتيم (اعراف ۱۰۲). اين آيه در مورد فرد شكاك نازل شده است. (بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۱۲۵)
البته شک در علم، امري طبيعي است كه براي بسياري از مردم پيش ميآيد و بلكه آن را پلي به سوي علم خواندهاند. اگر این شك برطرف نشود، براي فرد ايجاد عقده ميكند و او بيآنكه متوجه باشد از علم و آموختن، بيزار ميشود. از اين رو، كسي كه ناآگاه و مردد است بايد بپرسد و شك خود را برطرف كند.
بسیار میبینیم که افرادی در برخی مسائل، بخصوص امور دینی شک میکنند ولی چون سوال نمیکنند و در پی برطرف کردن شک خود نمیروند، اساس گمراهی خود را فراهم میکنند.
گاهي شك به يك «حالت» براي انسان تبديل ميشود و صاحب آن حالت را در اصطلاح فقه «شکاک» و در اصطلاح عرف «وسواسي» مينامند. اين حالت، بسيار خطرناك است و موجب زيانكاري در دنيا و آخرت ميگردد.
عبدالله بن سنان گويد:
به حضرت صادق ـ عليهالسلام ـ عرض كردم: مردي است عاقل كه گرفتار وسواس در وضو و نماز ميباشد. فرمود: اين چه عقلي است كه فرمانبري شيطان ميكند؟ گفتم: چگونه فرمان شيطان ميبرد؟ فرمود: از او بپرس، وسوسهاي كه به او دست ميدهد از چيست؟ قطعاً به تو خواهد گفت كه از عمل شيطان است. (اصول كافي، ج ۱، ص ۱۲)
او باعث می شود مردم دچار شرک شوند
شرک از منظر قرآن، به معنای همتا و شریک قرار دادن چیزی با خداوند متعال است. مفهوم شریک ساختن کسی دیگر با خداوند فقط این نیست که جز خداوند کس دیگری را در خلق کردن توانا بدانیم، یا کس دیگری را عبادت کنیم. اگر به جز خداوند قوه محافظتی دیگر، ترس از غیر خداوند، یا یکنوع محبت خاص با دیگری به جز خداوند داشته باشیم، به یقین ما کس دیگری را با خداوند شریک ساخته ایم.
مشركان، در زمان پیغمبر (ص) با اين كه آفرينش جهان را مخصوص ذات خداوند مى دانستند بت ها را به عنوان تكيه گاه و پناهگاه براى خود انتخاب كرده بودند، و گاه براى هر يك از نيازمندى هاى خود به يكى از بت ها تكيه مى كردند، به خدايان متعدد: خداى باران، خداى نور، خداى ظلمت، خداى جنگ و صلح، و خداى رزق و روزى قائل بودند و اين همان عقيده ارباب انواع مى باشد كه در يونان قديم نيز وجود داشت (و همچنان وجود دارد نیز وجود دارد .)
اتخاذ شیوه و رهنمودهایی غیر از آنچه که خداوند فرموده، از معمولترین شکلهای شرک است. جوامع مدرن شیوه جدیدی از شرک را اتخاذ کرده اند، ایدئولوژی های جدید (ایسم ها) را جایگزین دین الهی کرده و مردم را به پرستش بنیان گذاران این ایدئولوژی ها سوق دادند و همانند شیطان موجبات گمراهی را فراهم کردند.
هر قدمی که انسان از خداوند دور شود برای شیطان یک پیشرفت و پیروزی بر انسان تلقی می شود.
شرک مانع می شود مردم به درستی استدلال کنند. آنها خود را مطابق میل و خواهشات شیطانی عیار می سازند نه آنگونه که خداوند میخواهد.
- (به ياد آور) آن روز را كه همه آنها را محشور مى كنيم; سپس به مشركان مى گوييم: «معبودهايتان، كه همتاى خدا مى پنداشتيد، كجايند؟!» (چرا به يارى شما نمى آيند؟!)
-
سپس پاسخ و عذر آنها، چيزى جز اين نيست كه مى گويند: «به خداوندى كه پروردگار ماست سوگند كه ما مشرك نبوديم!»
-
ببين چگونه به خودشان (نيز) دروغ مى گويند، و (آن روز) آنچه را بدروغ همتاى خدا مى پنداشتند، از دست مى دهند!
از عواملی که میتواند منجر به شرک شود، محبت است، احساسی که از روز خلقت همراه انسان بوده و هست. در جوامعی که جهل شیوع پیدا کرده، این احساس به هوسی شیطانی تبدیل شده و باعث شده انسان از خداوند شود. اما مومنین فقط به خداوند محبت دارند که عالیترین شکل محبت است. دوست داشتن یکدیگر برای آنها بخاطر اینست که خداوند را دوست دارند، ولی محبتی که به خدا دارند به هیچ انسان دیگری ندارند. محبت مومنین برای رضایت خداوند می باشد، کسانی که براه راست هستند را دوست دارند و کسانی که گمراه هستند را دوست ندارند. محبتشان عمیق و دیرپا است، درمقابل، محبت مشرکین سرسری و زودگذر است.
محبت مشرکین برای خداوند فقط لفظی است. محبتی که آنها به پدران خود، فرزندان، همسران، مال و مقام و … دارند، به مراتب بیشتر از محبتی است که به خداوند دارند.
- بعضى از مردم، غير از خداوند همتايانى (براى پرستش) انتخاب مى كنند; و آنها را همچون خدا دوست دارند. امّا كسانى كه ايمان آورده اند، محبتشان به خدا، شديدتر است. وكسانى كه ستم كردند، (و معبودى غير خدا برگزيدند،) هرگاه عذاب الهى را مشاهده كنند، خواهند دانست كه تمامِ قدرت، از آنِ خداست; و خداوند، سخت كيفر است; (بقره- ۱۶۵)
اساساً عشق حقيقى، هميشه متوجه نوعى از كمال است، انسان هرگز عاشق عدم و كمبودها نمى شود، بلكه همواره دنبال هستى و كمال مى گردد، و به همين دليل آن كس كه هستى و كمالش از همه برتر است از همه كس به عشق ورزيدن سزاوارتر مى باشد.
راه عاشق خدا شدن درک محبتها و خوبىهاى و زیبایی های او است که جز با رفع حجابهاى درونى میسّر نمىگردد .
عشق مؤمنان از عقل و علم و معرفت سرچشمه مى گيرد، اما عشق كافران از جهل و خرافه و خيال!.
و باز به همين دليل، عشقِ نخست به هيچ وجه متزلزل نمى گردد ولى عشق مشركان ثبات و دوامى ندارد.
بسیار مهم است که بدانیم:
- خداوند (هرگز) شرك به او را نمى بخشد; و كمتر از آن را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد. و آن كس كه براى خدا، همتايى قرار دهد، گناه بزرگى مرتكب شده است. (نسا-۴۸)
همانطور که دیده میشود، شریک ساختن کسی دیگر با خداوند گناهی بزرگ و نا بخشودنی است. شرک، همچنین اعمال صالح را از بین میبرد. به همین دلیل، شیطان از انواع مختلف دام ها استفاده خواهد کرد تا انسانهای عابد را توسط شرک گمراه کند. حب مال، حب مقام، حب شهرت، حب لذت و …از وسایلی است که شیطان با استفاده از آنها مومنین را گمراه میکند. به طور مثال، در پی یک پیروزی، شیطان شخص را مطمئن میسازد که این پیروزی فقط بواسطه خود او بدست آمده. یعنی کاری میکند که فرد تصور کند قدرتش مستقل از قدرت خداوند است که این هم شرک است. (مسابقه کشتی حمید سوریان در مسابقات المپیک را میدیدم. پس از اینکه همه رقبا را شکست داد و مدال طلا کسب کرد، من هرگز ندیدم به خودش مغرور بشه یا شادیهای عجیب و غریب از خود نشان دهد که این نشان از ایمان و معرفت بالای ایشان دارد.)
خیلی باید مراقب بود که بدینسان اعمال صالح ما از بین نرود. به همین دلیل خداوند در قرآن هشدار میدهد که:
- به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى، تمام اعمالت تباه مى شود و از زيانكاران خواهى بود!
-
بلكه تنها خداوند را عبادت كن و از شكرگزاران باش!
-
آنها خدا را آن گونه كه شايسته است نشناختند، در حالى كه تمام زمين در روز قيامت در قبضه اوست و آسمان ها پيچيده در دست او; خداوند منزه و برتر است از شريك هائى كه براى او مى پندارند (زمر، ۶۵-۶۷)
اما با این همه هشدارها، همچنان برخی غیر خداوند یکتا را اجابت میکنند!!
او مانع سپاسگذاری میشود
ابلیس پیش از رانده شدن از حضور خداوند، تعهد کرد، تعهدی که یکی از مکارانه ترین شیوه هایش را نشان میدهد:
-
سپس از پيشرو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغ آنها مى روم و اكثر آنها را شكرگزار نخواهى يافت . (اعراف – ۱۷)
شیطان آرزو دارد مانع سپاسگذاری بندگان از خداوند شود. دلیل این امر اینست که در قرآن بر سپاسگذاری بسیار تاکید شده است. یکی از اهداف ابتدایی شیطان این است که مردم را از نعمتهای خداوند محروم کند.
-
و نيز به ياد آوريد هنگامى را كه پروردگارتان اعلام داشت:«اگر شكرگزارى كنيد، (نعمت خود را) بر شما افزون خواهم كرد; و اگر ناسپاسى كنيد، مجازاتم شديد است!» (ابراهیم- ۷)
بى گمان خداوند در برابر نعمت هايى كه به ما مى بخشد، نيازى به شكر ما ندارد و اگر دستور به شكرگزارى داده، آن هم موجب نعمت ديگرى بر ما و يك مكتب عالىِ تربيتى است.
مهم اين است كه بدانيم «حقيقت شكر» چيست تا روشن شود كه رابطه آن با افزونى نعمت از كجاست و چگونه مى تواند خود يك عامل تربيت بوده باشد؟
حقيقت شكر تنها تشكّر زبانى يا گفتن الحمدلله و مانند آن نيست، بلكه شكر داراى سه مرحله است. نخست آنكه به دقّت بينديشيم كه بخشنده نعمت كیست و همين توجّه و ايمان و آگاهى، اوّلين پايه شكر است. سپس مرحله زبان فرامى رسد. ولى از آن بالاتر، مرحله سوم يا مرحله عمل است و شكر عملى آن است كه درست بينديشيم هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است، آن را در مورد خودش صرف كنيم، كه اگر نكنيم كفران نعمت كرده ايم.
راستى چرا خدا به ما چشم داد؟ و چرا نعمت شنوايى و گويايى بخشيد؟ آيا جز اين بوده كه عظمت او را در اين جهان دریابیم، راه زندگى را بشناسيم و با اين وسايل در مسير تكامل گام برداريم، حق را درك و از آن دفاع كنيم و با باطل بجنگيم؟ اگر اين نعمت هاى بزرگ خدا را در اين مسيرها صرف كرديم، شكر عملى اوست. و اگر وسيله اى شد براى طغيان و خودپرستى و غرور و غفلت و بيگانگى و دورى از خدا، اين عين كفران است، و همانی است که شیطان میخواهد.
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «كمترين شكر اين است كه نعمت را از خدا بدانى بى آنكه قلب تو مشغول به آن نعمت شود و خدا را فراموش كنى، و همچنين راضى بودن به نعمت او و اينكه نعمت خدا را وسيله عصيان او قرار ندهى، و اوامر و نواهى او را با استفاده از نعمت هايش زير پا نگذارى». (سفينه البحار، ج ۱، ص ۷۱۰)
از اينجا روشن مى شود كه شكر قدرت، علم و دانش، نيروى فكر و انديشه، نفوذ اجتماعى، مال و ثروت و سلامت و تندرستى، هر كدام به چه نحوی است و كفران آنها چگونه است.
از اينجا رابطه ميان شكر و فزونى نعمت روشن مى شود، زيرا هرگاه انسان ها نعمت هاى خدا را در جهت همان هدف هاى واقعى نعمت صرف كردند، عملاً به اثبات رساندند كه شايسته اند و اين لياقت، سبب فيض بيشتر و موهبت افزون تر مى شود.
اين واقعيّت نيز قابل ترديد نيست كه ما هر وقت در مقام شكر الهى ـ چه با فكر و چه با زبان و چه با عمل ـ برمى آييم، اين توانايىِ بر شكر در هر مرحله، موهبت تازه اى است و به اين ترتيب اقدام بر شكر، ما را مديون نعمت هاى تازه او مى سازد كه هرگز قادر نيستيم حقّ شكر او را ادا كنيم. همان گونه كه در مناجات شاكرين از مناجات هاى پانزده گانه امام سجّاد(عليه السلام)مى خوانيم: «چگونه مى توانم حقّ شكر تو را به جا آورم، در حالى كه همين شكر من نياز به شكرى دارد، و هر زمان كه مى گويم: لَكَ الحَمدُ، بر من لازم است كه به خاطر همين توفيق شكرگزارى، بگويم: لَكَ الْحَمْدُ».پس برترين مرحله شكر كه انجام آن از انسان برمى آيد اين است كه از شكر نعمت هاى خدا اظهار ناتوانى كند.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام)مى خوانيم: «خداوند به موسى(عليه السلام) وحى فرستاد كه حقّ شكر مرا ادا كن. عرض كرد: پروردگارا، چگونه حقّ شكر تو را ادا كنم در حالى كه هر زمان شكر تو را به جا آورم، اين توفيق خود نعمت تازه اى براى من خواهد بود. خداوند فرمود: اى موسى، الآن حقّ شكر مرا ادا كردى، چون مى دانى حتّى اين توفيق از ناحيه من است».
اين موضوع نيز قابل توجّه است كه تنها تشكّر و سپاسگزارى از خداوند در برابر نعمت ها كافى نيست، بلكه بايد از كسانى كه وسيله آن موهبت بوده اند نيز تشكّر و سپاسگزارى و حقّ زحمات آنها را از اين راه ادا كرد و آنان را به خدمات بيشتر تشويق نمود.
در حديثى از امام علىّ بن الحسين(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «روز قيامت خداوند به بعضى از بندگانش مى فرمايد: آيا فلانى را شكرگزارى كردى؟ عرض مى كند: پروردگارا من شكر تو را به جا آوردم. مى فرمايد: چون شكر او را به جا نياوردى، شكر مرا هم ادا نكردى».
سپس امام فرمود: «شكرگزارترين شما براى خدا كسانى اند كه از همه بيشتر شكر مردم را به جا مى آورند». ( اصول كافى، ج ۲، ص ۹۹)
احياى روح شكرگزارى در جامعه و ارج نهادن و سپاس از آنها كه با علم خود يا فداكارى و شهادت، يا با ساير مجاهدات در راه پيشبرد اهداف اجتماعى خدمت كرده اند، يك عامل مهمّ حركت و شكوفايى و پويايى جامعه است.
در اجتماعى كه روح تشكّر و قدردانى مرده، كمتر كسى علاقه و دلگرمى به خدمت پيدا مى كند. بر عكس آنها كه از زحمات و خدمات اشخاص بيشتر قدردانى مى كنند ملّت هايى بانشاط تر و پيشروترند.
شیطان همیشه میکوشد مانع شکرگذاری مردم شود. به همین دلیل لازم است نعمت های خداوند را فراموش نکرده همیشه و سپاسگذار باشیم.
- (سليمان ) گفت : پروردگارا! شكر نعمتهائى را كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى به من الهام فرما و توفيق مرحمت كن تا عمل صالحى كه موجب رضاى تو گردد انجام دهم و مرا در زمره بندگان صالحت داخل نما. (نمل – ۱۹)
يكى از بهترين نشانه ها براى شناخت حاكمان الهى از حكمرانان جبار، اين است كه دسته دوم به هنگام رسيدن به قدرت غرق غرور و غفلت مى شوند و همه ارزشهاى انسانى را به دست فراموشى سپرده ، در خودكامگى ، سخت فرو مى روند.
اما حاكمان الهى به هنگام نيل به قدرت ، بار سنگينى از مسئوليتها را بر دوش خود احساس مى كنند، بيش از هميشه به درگاه خدا روى مى آورند، و توانائى بر اداى رسالت خويش را از او مى طلبند، همانگونه كه سليمان بعد از آنهمه قدرت مهمترين چيزى كه از خدا تقاضا مى كند اداى شكر او و استفاده از اين مواهب در مسير رضاى او و آسايش بندگان خدا است . او نه تنها تقاضاى توانائى بر شكر نعمتهائى كه به خود او داده شده است مى كنند، بلكه در عين حال تقاضا دارد كه اداى شكر مواهبى كه بر پدر و مادرش ارزانى شده بود انجام دهد، چرا كه بسيارى از مواهب وجود انسان از پدر و مادر به ارث به او مى رسد، و بدون شك امكاناتى كه خداوند به پدر و مادر مى دهد كمك مؤثرى براى فرزندان در راه نيل به هدفها مى كند.
در قسمت بعد به دیگر روشهای شیطان خواهیم پرداخت.
با ما باشید….