نگاهی اجمالی به علوم ماوراء
بااجازه مافوقترين نيروي قدرت و عظمت
رهنمون حشمت الله دولتشاهي
كتاب گلهاي راهنمايي جلد دوم
آشنايي به” علوم ماوراء”
آنانكه بصير و با صفا گرديدند ورزنده به علم ماوراء گرديدند
آگاه شده زقهر و زشت و زيبا رخشنده از انوار خدا گرديدند
حواس انسان
هر چند افرادي كه جز به ماديات و علوم مادي آشنا نيستند شايد نتوانند اين حقيقت را باور بدارند ليكن مسلم است كه در بشر حواسي وجود دارد كه بغير از حواس ظاهري است و اين حواس جزء حواس ۲۱ گانه ايست كه در كتاب مكانيسم آفرينش مختصري در بارة آن شرح داده ام.(به مقاله حواس مراجعه فرماييد)
حواس مزبور حس الهام و روشن بيني است كه مظاهر آن در زندگي اكثر اشخاص اتفاق افتاده است. خود شما ممكن است در زندگي حوادثي از آن را ديده يا از خويشان و نزديكان و دوستان خود شنيده باشيد. بارها اتفاق افتاده است پدر يا مادري در اثر نگراني و به اصطلاح «دل شوره» قبلاً از حادثه اي كه براي فرزندشان در نقطه اي دور، اتفاق افتاده مطلع گرديده اند. بارها دوستي مرگ يك دوست را كه در اثر سانحه يا جنايتي پيش آمده از فاصلة دور ديده يا احساس نموده است. رؤياهاي ديده شده در عالم خواب نيز قسمتي از تجليات اين حالات است.
بسيار اتفاق مي افتد
در جرايد خبري و مجلات و برخي كتابهاي روحي جهان نظير اين چنين وقايع بسيار نقل شده است. اشخاصي كه در خواب قبلاً واقعه اي را ديده و بعد عين آن بر ايشان اتفاق افتاده يا بوسيلة الهام و روشن بيني وقايع را احساس نموده اند به علت شوق و شگفتي كه از اين حادثه به آنها دست داده آن را دهان به دهان نقل مي كنند كه گاهي دامنة آن به جرايد و خبرگزاريها مي رسد .
علوم روحي
خوشبختانه امروز علوم هيپنوتيسم و مانيتيسم و رابطة با در گذشتگان و علم الروح تجربي و نيروي انتقال فكر يا تلپاتي و امثال اين قبيل علوم در مغرب زمين بسيار متداول گرديده و در بارة آن كتابهاي بسيار نوشته و مجلات متعدد انتشار مي دهند و صدها هزار نفر جداً در اين علوم وارد شده و برخي از رشته هاي آن يعني هيپنوتيسم و مانيتيسم را تا حدي در علم طب داخل كرده و از آن براي معالجه و بيهوشي استفاده مي كنند و بقدري شايع گرديده كه هر فرد با سوادي كه با مطبوعات آشنا است كم و بيش از آن آگاه است. اين مطلب دليل آشكار نسبت به موضوعي است كه مورد بحث ما است .
تمرين و تقويت حواس
نكتة مهمي كه بايد متوجه بود اين است كه حواس انسان با توجه به سرشت و سرنوشت در اثر تمرين و توجه تقويت مي گردد. كساني كه اين رشته از حواسشان از بدو تولد قوي است يعني استعداد طبيعي براي اين كار دارند چون متوجه آن نيستند و موقعيت بكار بردن حواس براي آنها پيش نيامده و مصرفي براي آن تصور نمي كنند قدرتشان همچنان در بوتة اجمال مانده است. در حالي كه وجود اين حواس به قدري در زندگي سودهاي خاص خود را دارد كه اگر بر طبق روش صحيحي در مدارس از همان اوان كودكي اطفال را متوجه وجود اين حواس و سود آن سازند و تعليماتي براي تمرين و تقويت آن مقرر دارند و آنها كه صاحب استعداد در فن هستند در اين رشته قوي شوند، آن وقت دنيا متوجه خواهد شد كه از اين نيروئي كه يزدان توانا در بشر آفريده و بالقوه در او موجود است و از آن بهرة كافي حاصل نگرديده، چه منافعي بدست خواهد آمد .
ماوراءالطبيعه نداريم
در هر حال علومي كه خارج از دايرة پنج حس ظاهري و معمولة بشر مي باشد و افراد بشر با آن آشنا نيستند، علوم ماوراءالطبيعه، ناميده شده اند در صورتي كه اين لفظ غلط است و ماورائي وجود ندارد زيرا آنچه در عالم وجود هست طبيعت است منتها قسمتي از طبيعت را ما مي توانيم ببينيم. حتي در مورد ديدنيها هم قدرت ما حدود دارد چنانكه اجسام بي نهايت ريز به چشم ما نمي آيد تا اين كه ميكروسكوپ اختراع شد و ميكروبها را ديدند ولي هنوز ويروس ديده نشده بود بعداً با ميكروسكوپ الكترونيكي ويروس هم ديده شد ولي هنوز اتم را با اين ميكروسكوپ هم نديده اند. همين طور در مورد اجسام بي نهايت بزرگ مثل كرات بوسيلة اختراع تلسكوپ كه از گاليله شروع شد كم كم توانستند كرات ديگر را ببينند و اختراع تلسكوپ روز به روز پيشرفت كرد. ديدنيهاي بسيار هست كه هنوز به آن دسترسي ندارند و راديو تلسكوپ كه بوسيلة امواج راديوئي ما را از وجود عوالم دورتر آگاه مي سازد، گواه اين مطلب است.
جسم هم از چشم پنهان مي شود
مي گويم اشيائي در عالم هست كه به علت لطافت و ظرافت فوق العاده، چشمان ما با وضع عادي قادر به ديدن آنها نيست مانند هوا كه چشم ذرات آن را نمي بيند. اما همين هوا وقتي به صورت مايع در مي آورند قابل رؤيت است. حقيقت ديگري را كه روشن كننده اين مطلب است به عنوان مثال ذكر مي كنم. حتي اشياء بزرگ را از مسافت دور با آن كه زمين هم مسطح باشد با چشم ظاهري نمي توان ديد هر چند كه مادي است. يك مجسمه بزرگ مثل مجسمه رامسس دوم در مصر در بيابان مسطح وسيعي قرار دارد كه وقتي در مقابل آن بايستيم عظمت آن طوري است كه گردن انسان براي ديدن آن به عقب خم مي شود .
حال از اين مجسمه دور مي شويم و كم كم به عقب مي رويم. مي بينيم كه مجسمه رفته رفته در نظر ما كوچك و كوچك تر شد. هر چه از آن دورتر شويم كوچك تر مي شود و ريزتر مي گردد، پس از مدتي كه كاملاً از آن دور شديم بكلي از چشم ناپديد مي شود .
مثل موجودات لطيف
عمل كوچك شدن اين مجسمه مربوط به خودمجسمه نيست وحجم مجسمه كم نگرديده بلكه اين چشم ماست كه به علت دور شدن آنرا كوچك ديده است. اين كوچك شدن تدريجي در واقع مثل لطيف شدن ذرات است كه اگر به مقدار معيني ثقيل و متراكم باشند به چشم ما مي آيند و هر چه لطيف تر و ريزتر شوند كم كم در ديدگان ما كوچكتر و كوچكتر به نظر مي رسند تا جائي كه بكلي محو مي گردند. از لحاظ قوة ديد ما هر دو مورد شبيه به هم است و البته اين محدوديت مصلحتي ديد ما است كه اشياء را چنين مي بيند نه اينكه خود اشياء خارج از طبيعت باشند.
ماوراءالطبيعه نيست
اينجا است كه روشن مي گردد همه چيز جزء طبيعت است و ماوراءالطبيعه در بين نيست و اينكه بشر ماوراءالطبيعه قائل است در اثر محدوديت قوة ديد و فهم و درك او است. در مورد مثالي كه بيان گرديد آيا آن مجسمه كه كم كم از نظر ما محو گرديد از صورت مادي به صورت معنوي در آمد كه از چشم غايب گرديد؟ خير، مجسمه مادي بود و مادي هم هست و خواهد بود ولي اين چشم ماست كه به علت ضعف در اثر دور شدن قدرت ادامة ديد آنرا از دست داد. آيا اين مجسمه نابود شده يا هست؟ مي دانيم كه مجسمه با همان قطر و حجم موجود است ولي ديد چشم ما رسا نيست كه آن را ببيند. پس ذرات كوچك هم با همان قطر خود در همين جو اطراف ما وجود دارد كه چشم ما قادر به ديدن آنها نيستند نه اينكه وجود ندارند. پس بطور قطع منكر اين گونه امور نبايد بود. در مورد اجسام لطيف هم وضع همين طور است و نديدن آنها به خاطر اين نيست كه معنوي يا در ملك يا قلمرو ماوراءالطبيعه هستند بلكه اين محدوديت چشم ما است كه نمي تواند آنها را ببيند و لذا نام ماوراءالطبيعه به آنها داده است.
درجات دارد
حال مي گويم قدرت ديد اشخاص نسبت به همين مطلب با هم تفاوت دارد مثل اينكه همة قواي مختلف مردمان در همه چيز داراي درجات و تفاوتهايي است. مثلاً در آن موقعي كه در اثر دور شدن از مجسمه، چشم يك نفر ديگر، قدرت ديد مجسمه را ندارد و بكلي از نظرش محو گرديده است، شخص ديگري هست كه آن مجسمه را بطور واضح و قابل تشخيص مي بيند و فرد ديگر آن را بزرگتر و كس ديگر كوچكتر مي نگرد. به همين نحو به درجات هر كسي نوعي مشاهده مي كند. اين مطلب در همة امور صادق است و اين كه مي گوييم حس روشن بيني در برخي كسان قويتر است و بهتر مي توانند به امور ظاهراً مخفي آگاهي يابند به همين دليل است. چنين اشخاص كه استعداد قوي دارند با تمرين بسيار قويتر مي شوند و كساني كه به طور طبيعي و فطري در اين قسمت ضعيفند در اثر تمرين با همان نسبت نيرومندتر خواهند گرديد.
غايب و مخفي يعني چه
در بالا گفته شد كه شخص مستعد چيزي را كه ظاهراً مخفي است مي بيند. اين در واقع همان غايب است كه مي گويند برخي اشخاص قدرت ديد غيب و غايب را دارند يعني اگر كسي مدعي گردد كه غايب را مي بيند منظورش
يك چنين مخفي ظاهري است نه اينكه چيزي را كه وجود ندارد ديده است.
مدعيان و منكران
عده اي افراد در مسافت خيلي دور از آن مجسمة بزرگ ايستاده اند. چند نفر از آنها به علت دوري چشمشان ياراي ديدن مجسمه را ندارد و چند نفري هم كه چشمشان قويتر است آن مجسمه را به اندازه هاي كم و بيش ملاحظه مي كنند. آن كسان كه مجسمه را مي بينند، به آن ايمان دارند. ليكن آنهائي كه چشمشان قدرت ديدن آنرا ندارد مي گويند دروغ است و چنين چيزي وجود ندارد. هر چند كه آن مشاهده كنندگان اصرار كنند برخي از آنها باور ندارند.
تمرين و مجهز كردن چشم
تنها راه براي اين كه منكران باور نمايند اين است كه چشم خود را مجهز كنند با تمرين هاي مناسب انجام دهند تا خودشان هم تا حدودي به آن كسان كه قوي هستند و مي بينند نزديك شوند ولي بايد دانست كه اين عمل مشكل است زيرا مكانيسم و قواي اشخاص با يكديگر تفاوت دارد.
اين است علت انكار
آن كسي كه نمي بيند تقصيري هم ندارد ، دلش مي خواهد حرف كسي را كه مدعي ديدن است باور كند و ميل دارد تمرين نمايد ولي چون تمرين مشكل است و شايد بزودي موفق نشود . اين انكار تا مدتي باقي مي ماند .
تمرين مغناطيسي
يكي از تمرين ها براي مجهز شدن همانا خواب مصنوعي است كه اين عمل را انجام مي دهد. وقتي كسي به خواب مصنوعي مي رود چون در اثر خواب روشن بيني و وجدان باطني او در مسيرهاي معيني اضافه مي شود حكم همان مجهز شدن چشم را دارد و مخلوقاتي را كه در حالت عادي نمي ديد اكنون به چشم او مي آيد و آسانترين راه آن همين است. مجهز كردن قوا و چشم خود شخص هم همين حال را دارد و در اثر تمرين و مداومت و توجه و استقامت و پيگيري مي توان تا حدودي به اين قسمت آشنا گرديد .
نصحيت و اندرز
در طي اين مقاله روشن گرديد براي قواي روشن بيني اشخاص درجاتي وجود دارد كه آنرا معين كردم. پس فرزندان عزيز اينها حقيقتي است كه بطور روشن و واضح بيان شده و منكر حقيقت نمي توان گرديد. آيا اگر كسي چيزي را ديد و من و شما و عده اي آنرا نديدند دليل بر آن است كه آن شيئي وجود ندارد؟ خير وجود دارد ولي عده اي به علت نداشتن وسائل و قوا و تمرينات كافي آنرا نديده اند و عده اي هم هستند كه قوة ديدن و درك آنرا ندارند .
ماوراء حواس ظاهري ما
بنابراين در ماوراء اين ديدنيها و شنيدنيهاي عالم چيزهائي هست كه بشر هنوز نديده و نمي داند. اگر ماوراءالطبيعه را به معني اينگونه (ماوراء) يعني ماوراء معلومات و مشاهدات فعلي بشر بنگريم درست است ولي اگر آنرا به معني چيزي در پشت طبيعت و خارج از آن معني نمائيم غلط است زيرا هر چه هست در زير و رو و پشت و بالا و غيره ( اين لغات نسبي و وابسته به موقعيت مشاهده كننده است و حقيقت ندارد) همة آنها طبيعت است و چيزي از آن خارج نمي باشد .
بعد و بي بعدي يعني چه
يكرنگي در همه جا
مغز بشر كه در محفظه اي معين و محدود قرار دارد ذرة بسيار بسيار ناچيزي از قدرت عالم است كه اگر در مقام حساب و مقايسه با عالم لايتناهي بدان بنگريم شايد بتوان گفت آن ذره كه در حساب نايد همان است. اما چگونه مي شود كه اين مغز با تمام كوچكي ظاهري خود مي تواند پي به عظمت و وسعت عالم لايتناهي ببريد؟ علت همان وحدت است كه در عالم نقشه واحد، طرح واحد، نمونه واحد و قدرت واحد وجود دارد و وقتي كه بشر با همين قوة فكري خود به نمونة اين طرح و نيرو پي برد در حكم آن است كه به همة آن پي برده است.
مثال برق
براي مثال برق را ذكر مي كنم. ما مي بينيم كه در اثر پيدايش عواملي در جو فعل و انفعالاتي بوجود مي آيد و برق در آسمان تجلي مي كند. اولاً اين نكته بر ما روشن است كه اين برق از هيچ بوجود نيامده بلكه در جو از آن به مقدار معين موجود است، منتها عوامل و وسايلي نبود كه به نظر انسان برسد و وقتي عوامل پيدا شد انسان توانست آن برق را مشاهده كند. به علاوه مي دانيم كه برق منحصر به همين محلي كه اكنون هستيم نيست. بلكه اگر في المثل به هلند هم سفر كنيم يا به استراليا و زلاند نو برويم يا به ژاپن رحل اقامت افكنيم باز هم همين برق زدن را مي بينيم و بر ما مسلم مي شود كه تفاوت در برق نبود و همه جا از آن وجود داشت و اين ما بوديم كه نمي توانستيم بدون فراهم شدن عوامل و وسايل آنرا بنگريم.
بعد در بين نيست
پس اگر درست بينديشيم مي بينيم اين برق بعدي ندارد و مسافتي براي آن نيست چنانكه در ايران در اروپا ، در آمريكا و در هر كجاي كرة زمين برق همان برق بود و جزئي تفاوتي نداشت و اين ما بوديم كه به علت محدوديت جسم احتياج به مسافرت يعني طي بعد و مسافت داشتيم و خو دبرق بعدي ندارد و همانست كه هست و هيچ گونه تفاوتي در آن نيست و در هر كجا كه موجبات فراهم گردد برق خود را ظاهر و مرئي مي سازد. برقي كه در قارة استراليا مي زند با برقي كه در قارة آسيا تجلي مي كند هر دو يكي است و هيچ بعد و مسافتي براي آن مطرح نيست.
كمك تفكر
تا آنجا كه مشاهدات و وسائل بشر امكان به او مي دهد خواهد ديد كه در اين برق تفاوتي نبوده و نيست و نخواهد بود و اينها تغيير ناپذيرند. معني واقعي لن تجد لسنه الله تحويلا يا تبديلا – در سنت هاي الهي تغيير و تحويلي نيست همين است. حال فرض كنيد بشر وسائلي بدست آورد و مثل اقدامات اخير فضائي به ماوراء جو سفر نمود و بكرات ديگر رفت، خواهد ديد كه همين برق در همه جاي عالم لايتناهي هست منتها هر جا بر حسب مقتضيات عوامل به صورت و شكلي خاص است.
اگر بر حسب مقتضيات تفاوت عامل و عناصر جزئي تفاوتي در آن مشاهده شد دليل نفي اصل موضوع نيست. اما اين كه قواي بشر محدود است و قوة متفكرة او نيز حدودي دارد مي تواند دنبالة رشته فكر را بگيرد و آنرا يك خط نامحدودي تصور كند كه به دنبال آن برود، پيش بتازد جلو رود و حركت كند و همچنان اين حركت را ادامه دهد. باز هم خواهد ديد كه آنچه ديده همان است يعني نمونه هائي كه درك كرده همانها به مقدار بي نهايت در عالم وجود دارد و مي فهمد كه از نمونة اين مشتي كه ديده خروارها را هم مي تواند ببيند و تفاوتي در اصل در بين نيست.
نسبت فهم عالم لايتناهي
به اين ترتيب است كه عالم لايتناهي درك مي گردد يعني وقتي فهميديم حقايق در همه جا همانطور كه درك كرده ايم وجود دارد و به هر كجا برويم بقول ضرب المثل آسمان همين رنگ است اين نكته بر ما روشن مي گردد كه بعد و مسافتي در بين نيست زيرا عالم لايتناهي و همه جاي آن پر از قوائي است كه ما با فكر محدود خود آنرا شناختيم. برق را به عنوان مثال گفتيم. همه چيز را مي توان اين طور شناخت و ديد. حيات، روح، قدرت، نيرو، نور و هر چه هست عالم از آن مالامال است و هيچ حدود و ثغوري براي قلمرو و تسلط آنها نيست و به هر اندازه كه قدرت فهم و ديد و مشاهده ما اضافه شود از همان نمونه ها منتها به مقدار بيشتر ديده مي شود. به همين جهت است كه عناصر كرات بهم شبيه است و سنگهائي كه از كرة ماه آورده اند داراي همان عناصر زميني است منتها با تركيب متفاوت .
روزنامه اطلاعات پنجشنبه ۷ آبانماه۱۳۴۹ شماره۱۳۳۳۲
۷۰عنصر شيميائي در خاك ماه
مسكو- خبرگزاري فرانسه – « الكساندر وينو گرادف » معاون آكادمي علوم شوروي در يك مصاحبه مطبوعاتي دربارة نتيجه آزمايش سنگريزه ها و خاكي كه سفينة خودكار «لونا ۱۶» از كره ماه به زمين آورده است توضيحاتي داد و گفت كه ايستگاه خودكار جمعاً يكصدم گرم از نمونة سنگ ريزه و خاك كره ماه را همراه آورده بود كه از جنبه هاي علمي در آزمايشگاههاي شوروي مورد بررسي دانشمندان قرار گرفته است. رنگ سنگ ريزه هاي ماه خاكستري است ولي بر اثر كمي يا زيادي نور تغيير رنگ مي دهد. وي گفت در نتيجة بررسي خاك كرة ماه وجود هفتاد عنصر شيميائي در نمونه هاي خاك و سنگ هاي ماه ثابت شده است.